ناصر عظیمی به مناسبت یکصد وپنجمین سالگرد انقلاب مشروطیت ایران طرح موضوع فقدان قانونی مکتوب برای اداره ی دولت و جامعه یکی از ویژگی های مهم و اساسی حکومت ها در تاریخ جوامع شرقی عنوان شده است. این ادعایی نادرست نیست. تاجایی که ما می دانیم در تاریخ شرق و دست کم در تاریخ ایران تا زمان مشروطه هیچ گاه پادشاه ویا سلطان بر اساس قانونِ نوشته و مکتوبی حکومت نکرده است. به عبارت دیگر هیچ قانونِ مکتوبی برای حکومت کردن وجود نداشت که اقدامات پادشاه یا سلطان در چارچوب آن تعریف و تعیین شده باشد. اصولاً قانون، خودِ سلطان یا پادشاه بود و سلطان یا پادشاه نیز خودِ قانون به حساب می آمد. سلطان شرقی خود را نماینده ی انحصاری خدا وسایه ی او بر روی زمین می دانست . درست همان گونه که میر ظهیرالدین مرعشی مولف کتاب گیلان و دیلمستان در حدود پانصد سال پیش از مشروطیت گفته بودکه حتا نبود او ممکن است سبب تغییری در عالم شود :« چون پادشاهان جهان ظل الله اند و رحلت ایشان از سرای فانی،مظنۀ تغییرات کلیست مر عالم را »(میر ظهیرالدین مرعشی1364،ص410 ). از این رو یکی از مهمترین ابداعات جنبش مشروطیت در ایران، ابداع تدوین قانون، نهاد قانونگذاری وحکومت قانون بود که در تاریخ حکومت داری ایران اقدام بی سابقه ای محسوب می شد. این توجه ی ویژه به قانون در انقلاب مشروطیت ایران را می توان به عنوان سنگ بنای ورود به دنیای مدرن و متمدنانه در ایران به حساب آورد. اما توجه به قانون وحکومت بر اساس قانون چگونه در ایران پید اشد؟ توجه به قانون و حکومت قانون در ایران را نخستین بار میرزا یوسف خان تبریزی ملقب به مستشارالدوله در کتاب «یک کلمه» به صورت یک ایده ی نو به جامعه ی ایران هدیه کرد.او از سال1270قمری به موجب فرمانی توسط ناصرالدین شاه درارتباط با وزارت امورخارجه به خدمت فراخوانده شد و پس از سالها که با عنوان شارژدافری(کارداری )در شهرهای حاجی ترخان، پترزبورگ و تفلیس برای وزارت خارجه ی ایران خدمت کرد، سرانجام در سال1283 قمری به کارداری ایران در پاریس برگزیده شد.علاقه ی او به شناخت بیشتر ممالک پیشرفته ی زمانه، او را بیش از پیش به سیر وسیاحت در کشورهای مختلف کشاند . از جمله او به هنگامی که در پاریس بود می گوید که «در مدت سه سال اقامت خود در پاریس چهار دفعه به عزم سیاحت به لندن رفتم»(یک کلمه،مستشارالدوله،1377ص20). درکتاب« یک کلمه»، مستشارالدوله به مانند تمام مشروطه خواهان بعدی سخت شیفته ی ترقی وتوسعه ی جهان غربی و به ویژه نظم وانتظام امور این جوامع بر اساس قانون بود. او که کتاب خودرا در سال1287هجری قمری یعنی نزدیک به چهل سال پیش از پذیرش مشروطیت(در سال1324هجری قمری) توسط مظفرالدین شاه در پاریس به اتمام رسانده ،دراین سیر وسفرها به این نتیجه می رسد که علت اصلی ومحوری عقب ماندگی ایران در همان «یک کلمه» یعنی درنداشتن « قانون» نهفته است. او که گفته های خود را در سراسر کتاب از قول سوم شخص ناشناسی به عنوان دوست بیان می کند،می نویسدکه:«آن دوست چنین گفت، یک کلمه که جمیع انتظامات فرنگستان در آن مندرج است،کتاب قانون است»(همان،ص25). او پس از بیان اختلاف پنجگانه ی محتوای قانون به زعم خود در آن دیار با رویه های رایج در ایران می نویسدکه«در فرنگستان شخصی مطلق التصرف نیست یعنی خود رای و خودسر در اموراهالی نمی تواند مداخله و محاکمه نماید مگر موافق آنچه در قانون نوشته شده. خلاصه، همه سر بسته اند به رشتۀ قانون»(همان،ص29). او که در اثر آشنایی با نحوه ی حکومت و اداره ی جامعه در ممالک پیشرفته از خلاء قانونِ مکتوب(که آن را «یک کلمه» می نامد)، در ایران به خوبی آگاه شده بود، سپس برای نخستین بار پیشنهاد می کند که درایران نیز کتاب قانونی برای اداره ی مملکت نوشته و حفظ ونظارت آن نیز برعهده ی مجلس مستقلِ مخصوصی باشد و مهمتر این که او می نویسد که بر اساس این قانون باید هم رفتاردولت وهم ملت تعریف شود:«مراد من کتابی است که جامع قوانین لازمه وسهل العباره وسریع الفهم ومقبول ملت باشد...چون کتابی مقبول ملت نوشته شود وبه دستخط همایون شاهنشاه برسد وحفظ آن به عهده مجلس مخصوص مستقل سپرده شود، لامحاله وظیفه دولت وملت بر قانون می باشد.«یک کلمه» که من گفتم این است»(همان، ص30). مستشارالدوله پس از بیان اهمیت وضرورت اتکا به قانون در فرانسه، به معرفی قانون اساسی فرانسه(کُنستی توسیون) که ازاصول انقلاب کبیر فرانسه اخذشده می پردازد وبدین صورت آغاز می کند:«اجمالاً عرض می کنم که روح دائمی کودهای[قوانین] مزبوره وجان جمله قوانین فرانسه مشتمل بر بیست ویک فصل است.چنان که در ابتدای کود چاپ شده،در فقره اول از نظامنامه حکومت که «کنستی توسیون» نام دارد ،عبارتی مسطور[نوشته شده]که ترجمه اش این است(کنستی توسیون): شناخت وتصدیق وتفکل[سال رخداد انقلاب کبیر فرانسه]کردآن اصول کبیره را که در سال1789[میلادی]اعلان شده بود.آن اصولی که اساس حقوق عامه فرانسه است. بنده آن اصول کبیره واساسیه را تفحص کردم، بروجه اشارت سابقه و ارقام آتیه در بیست ویک فصل مندرج یافتم پس ترجمه آن فصول را به عبارت فارسی دراین رساله ثبت نمودم»(همان،ص33). آری مستشارالدوله سپس نزدیک به چهل سال پیش از پذیرفته شدن مشروطه ویا به قولی «کنستی توسیون» درایران، یک به یک فصول بیست ویک گانه ی کنستی توسیون فرانسه را برای آگاهی ایرانیان برمی شمارد. چراکه معتقد است پیشرفت ایران در تدوین و دراجرای همین «یک کلمه» نهفته است. بی تردید، مشروطه خواهان نیز دست کم در نظر درآغاز به دنبال همین «یک کلمه» بودند. چنان که حکومت مشروطه را نیزمعادل «کُنستی توسیون» می دانستند.اما آیا همه ی بانیان مشروطه وبه ویژه آنان که در تاریخ معاصر ایران به عنوان انقلابی ترین و شاخص ترین فعالان مشروطه شناخته شده اند در عمل نیز به اهیمت قانون ، قانونگرایی وپای بندی به قانون متعهد بودند؟ آیا همه ی مدافعان مدرنیته وحقوق شهروندی که بیش از عوام داد سخن داده واز بی قانونی در جامعه ی ایران نالیده اند، خود مدافع قانون بوده اند؟آیا تعهدبه اجرای قانون تنها وظیفه ی پوزیسیون(قدرت حاکمه) بوده یا اپوزیسیون نیز می باید به آن متعهد می بود؟ آیا به این دلیل که مشروطیت نوپا با پیشگامی تحول خواهان و روشن اندیشان از درون استبداد دراز دامن تاریخ این کشور سربرآورد، ترجیحاً این اپوزیسیون مدعی بی قانونی در حکومت وحکومت داری استبدادی نبود که می باید بیش از پوزیسیون تعهد به قانون وقانونگرایی نشان می داد تا آموزه های آن برای جامعه ی استبداد زده نیز الگو قرارمی گرفت؟ این مقا له ی کوتاه می کوشد با استناد به رفتار بخشی ازمشروطه خواهان پر نفوذ و موثردر تحولات مشروطه نشان دهد که ناکامی مشروطه ومشروطه خواهان نه درتقلیل دادن مفاهیم وتفسیر به رای فقهی از مفهوم سکولار مشروطه(چنان که ماشاء الله آجودانی در کتاب پرارجش پیش فرض کرده است)بلکه بنیاد نادرست سیاست ورزی مدرن درمشروطه ی ایران در تفسیر به رای و خوانش سیاسی ویژه از مشروطه وقانون وداشتن معیارهای دوگانه ودرکی خشونت ورز از مشروطه بوده که در سپیده دم تاسیس حکومت مدرن این کشور(یعنی همان دوره ی دوساله ی نخست که ما آن را دراینجا سرچشمه نامیده ایم)، توسط همین دسته از مشروطه خواهان، الگو و سپس نهادینه شده است. به عبارت دیگر می خواهیم نشان دهیم که مشروطه به عنوان یک ایده ی مدرن نزد برخی از موثرترین وبا نفوذ ترین مشروطه خواهان فعال که یا منشاء قفقازی – روسی داشتند و یا عمیقاً تحت تاثیر برنامه های سیاسی آنان ، تنها وسیله ی رسیدن به رویای خوش و آرمانی ولی غیر قابل تحقق خود را که زمینه های اقتصادی،اجتماعی وبه ویژه فرهنگی وتاریخی آن نیز فراهم نبود، بدون توجه به قانون و قاعده ی بازی دموکراسی که مهمترین ارمغان مشروطه بود، لجاج گونه با توسل به انواع ابزار خشونت ، طلب می کردند و رویای تحقق آن را در سر می پروراندند. گویی کافی بود کسانی بخواهند تا جهان دگر شود ! . فاکت های نمونه برای آزمودن فرض بالا تنها به انتخاب دو نمونه ی مشخص وتاثیر گذار از دوره ی تاریخیِ پذیرش مشروطه تا استبداد صغیر اشاره می شود که ما این دوره را در این مقاله سر چشمه نامیده ایم. این دوره ی تاریخی کوتاهِ دوساله به این دلیل انتخاب شده است که اولاً یک دوره ی تاریخی کامل از یک الگوی مشخص رفتار سیاسی درآغاز یک مرحله ی مدرن از تاریخ ایران ارائه می کند. و ثانیاً اولین تجربه ی تاریخی حکومت مدرن و فضای آزاد سیاسی در ایران است که الگوهای رفتار اپوزیسیون وپوزیسیون درآن برای ساختن و بنای یک جامعه ی مدرن برای نخستین بارمحک می خورد. به ویژه این که از این دوره ی مشخص نه فقط نقدی در سالهای بعدصورت نمی گیرد بلکه فرهنگ سیاسی مشخصی که بعدها اذهان کنشگران ایرانی را تسخیر می کند، با آب وتاب به تعریف وتمجیدرفتار کنشگران اپوزیسیون آن می پردازد و در این راه تنها قلم تند انتقاد خود را به سوی پوزیسیون می گیرد و با چنین رویه ی یک سویه ای کمک می کند تا این الگو به طور مکرر در تاریخ معاصر ایران تکرار گردد. نمونه ی نخست قتل امین السلطان و نمونه ی دوم ترور محمد علی شاه و حواشی آن انتخاب شده است که حوادثی کانونی در برنامه و عمل کنشگران این دوره ازآغازین سال های تاریخ مدرن ایران است. این دوحادثه از مهمترین حوادث منتهی به استبداد صغیر وکودتای محمدعلی شاه – لیاخوف بوده است که به طور موقت به تعطیلی مشروطه انجامید واستبداد مطلقه را دوباره تحت عنوان «استبداد صغیر» برای مدتی حدود یازده ماه به ایران بازگرداند. نکته ای که باید قبل از بررسی نمونه هادر اینجا یادآوری کنیم این است که موضوع تنها از منظر مشروطه خواهی و اعتقاد و پایبندی به حکومت قانون و مهمتر از همه بررسی الگوی رفتار اپوزیسیون بررسی شده و بنابراین به هیچ وجه کارکرد و سوابق شخصیت های مورد بحث و دفاع از آنان مد نظر نیست. به عبارت دیگر می خواهیم از همان نخستین سنگ بنای دنیای مدرن وبه ویژه حکومت مدرن در جامعه ی ایرانی ببینیم که رفتار کسانی که ادعای درک دنیای مدرن و متمدنانه داشتنددر نظر وعمل چگونه بوده است. در واقع همین گفتار وکردارهای نخستین بود که به عنوان آجرهای معماری دنیای مدرنِ سیاست در جامعه ی ایران برای سالهای بعد فرهنگ سیاسی مشخصی را شکل داد و بنای آن را محکم کرد. به ویژه چنان که گفته شد، همین معیارهای رفتاری بود که برای سال ها مورد تمجید و تایید نظریه پردازان سیاسی واندیشمندان تاریخ معاصر قرارگرفت وکمتر از آن انتقادی به عمل آمد. امین السلطان،گزینه ی مجلس برای نخست وزیری: چندماهی از انتخاب نمایندگان اولین دوره ی مجلس شورای ملی نگذشته بود که محمد علی شاه تمایل پیدا کرد که امین السلطان را برای صدر اعظمی به مجلس معرفی کند. از این رو امین السلطان به ایران فراخوانده شد. او قبلاً در زمان ناصرالدین شاه و مظفر الدین شاه نیزدر دوره هایی صدر اعظمی را به عهده داشت. محمد علی شاه ظاهراً تصوری که از امین السلطان داشت این بود که او می تواند در مقابل قدرت گیری روز افزون مجلس در کنار و متحدش باشد. امین السلطان پس ازکنار رفتن از صدراعظمی به سیر وسیاحت به دور دنیا پرداخت. به چین وژاپن وآمریکا ومصر وسرانجام در ایام مشروطه در پاریس اقامت گزید. هنگامی که محمد علی شاه او را به ایران فراخواند، او در پاریس حضور داشت. مشروطه خواهان به ویژه مجلسیان از دعوت او به ایران ابتدا سخت برآشفتند اما به تدریج مواضع دیگری انتخاب کردند .زیرا به درست یا نادرست پذیرفتند که او در سیر وسیاحت این سال ها تغییر کرده و به مشروطه تمایل یافته است.این سخن به ویژه پس از آن که امین السلطان به هنگام بازگشت به ایران مورد تایید دو تن ازبنیان گذاران فکر واندیشه ی مشروطه خواهی درایران یعنی میرزا ملکم خان و طالبوف قرارگرفت، بیشترپذیرفته شد .کسروی اما معتقد است که این هردو فریب امین السلطان را خورده بودند. کسروی می نویسد که امین السلطان:« میرزا ملکم خان را که در میان مشروطه خواهان جایگاهی میداشت وخود این زمان پیر شده و دور از ایران در اروپا میزیست، دید و او را فریفته[و] نامه ای در باره خود برای سعدالدوله[نماینده ی پر نفوذ مجلس در این دوره] گرفت. همچنین طالبوف را که نیز میان آزادیخواهان ارجمند میبود ولی او خود با اینان دلسردی مینمود، دید و از او هم سفارشنامه ای برای سعدالدوله بدست آورد »(تاریخ مشروطه ایران، احمدکسروی،1370ص252). امین السلطان در انزلی: در هرحال امین السلطان با توجه به گرایش نمایندگان مجلس اول به نخست وزیری او، خود را از طریق روسیه و باکو به باکشتی به انزلی رساند.درآنجا انجمن تازه تاسیس انزلی به مخالفت با او بر خاست و از ورود اوبه خشکی جلوگیری به عمل آورد.انجمن رشت که این زمان قدرت مهمی در گیلان به هم زده بود وتقریباً خودرا هم سطح حاکم گیلان سپهدار تنکابنی قلمداد می کرد با توجه به مواضع اکثریت نمایندگان مجلس شورای ملی نمی دانست در مقابل امین السلطان چه موضعی باید اتخاذکند. سرانجام این انجمن تصمیم گرفت که ازمجلس کسب تکلیف کند. پس به رسم زمانه :« انجمن رشت، بمجلس آگاهی داده، مستشارالدوله وتقی زاده ومیرزافضلعلی و وکیل التجار(یکی از نمایندگان گیلان در مجلس)را بپای تلگراف خواست»(کسروی ،ص253). اما«آن چهار نماینده به تلگرافخانه نرفتند وسخن را در نشست[مجلس] بمیان آوردند. ولی امروز حال مجلس دیگر، وخودپیدا میبود که هواخواهان اتابک[امین السلطان] درآن چند روزه بسیار کوشیده اند. همان نماینده آذربایجان(تقی زاده)باز بدبینی وناخشنودی نمود ولی نه با تندی. و دیگران با وی همداستانی ننمودند وکسانی آشکاره بهواداری برخاستند»(همان، ص253). سرانجام پس از بحث های بسیار«چنین نهادند که از زبان آن چهار نماینده[مستشارالدوله، تقی زاده، میرزافضلعلی آقا و وکیل التجار] بتلگراف رشت این پاسخ داده شود:«از طرف مجلس محترم شورای ملی در ورود امین السلطان ردع ومنعی نیست.البته اهالی آنجا خاصه انجمن درجلوگیری از اغتشاش مساعی جمیله مبذول دارند». پس ازرسیدن تلگراف، مجاهدان گیلان، دست از جلوگیری برداشتند واتابک[امین السلطان] همراه قزاق و سواره برشت آمد»(کسروی ، همان،ص254). اما این روایت کسروی دقیق نیست. زیرا «رابینو» که این زمان در رشت حضور داشته در خاطرات خود مشخص می کند این قزاق ها نبودند که امین السلطان را به رشت آوردند بلکه او با کمک میرزا کریم خان رشتی یعنی یکی از مشروطه خواهانی که با اجتماعیون عامیون درارتباط بود و بعدها یکی از بنیانگذاران کمیته ی ستار رشت شد، در اواخر فروردین 1286خورشیدی امین سلطان را که مدتی روی کشتی منتظر ورود به داخل خاک ایران بود از انزلی به رشت هدایت کرد: « میرزا کریمخان وچند نفر دیگر که برای ورود دادن او به انزلی رفته بودند به هروسیله بود اورا از راه غازیان بی اطلاع اهل انزلی به رشت آوردند...وپس از دو روز با سپهدار[تنکابنی حاکم وقت گیلان] به طرف طهران حرکت کرد»(رابینو، مشروطه گیلان 1368،به کوشش محمد روشن ، ص8). در هرحال سرانجام امین السلطان در13 اردیبهشت یعنی بلافاصله پس از رسیدن به تهران در مجلس حاضر وکابینه ی خودرا معرفی کرد. در رای گیری معلوم شد که مخالفانش در مجلس شورای ملی فقط چهار رای داشتند. زیرا از نمایندگان حاضر درمجلس77نفر به او رای موافق، 4 نفر رای مخالف و7نفر رای سکوت(ممتنع)دادند وبدین ترتیب اوبه نخست وزیری مشروطه انتخاب شد(نک: ایدئولوژی نهضت مشروطیت،فریدون آدمیت،1387ص58). بدین ترتیب او توسط نمایندگان اولین مجلس شورای ملی ایران به عنوان اولین نخست وزیر مشروطه ی ایران منصوب شد. اولین سالگرد باشکوه انقلاب مشروطیت: دردولت او بود که درمرداد ماه 1286خورشیدی مقدمات اولین سالگرد مشروطیت با شکوه بسیار درتهران وشهرستانها برگزار شد. تصویری که ادوارد براون ازاین جشن ها در تهران از طریق یک ناظر این جشن ها گزارش کرده است نشان می دهد که جنبش مشروطیت به سرعت در ذهن وضمیر ایرانیان دگرگونی های عظیمی ایجاد کرده وبه اندیشه ای تاثیر گذار تبدیل شده بود. بخشی ازاین گزارش ناظر که برای براون فرستاده شده دراینجا نقل می شودتا تصویر عینی تری از وضعیت انقلاب مشروطیت در اولین سالگرد آن به دست داده باشیم:«بار عام بزرگی در بهارستان داده شد که از[ساعت] 3تا10شب ادامه داشت...شاگردان مدارس در حین خواندن سرودی در ستایش از مجلس و علیه حکومت مطلقه به گرداگرد باغ حرکت می کردند.به مجرد تاریکی هوا، به تریبون بزرگی که در جلوی محوطه بهارستان برپا وبر تمامی میدان مسلط بود رفتیم.این تریبون مختص هیاتهای سیاسی، وزرا ونمایندگان بود. تمامی میدان از نور چراغها می درخشید ودر اطراف، تریبونهای کوچکتری توسط انجمنهای مردمی بر پا شده بود.آتشبازی با روشن کردن کتیبه ای که در جلوی تریبون نصب وبر آن جمله «این جشن بر اهل ایران مبارک است»، حک شده بود، آغاز گشت. دستخطی از شاه خوانده شد که با غریو شادی مواجه گردید.حقیقتاً منظره ای عجیب بود وافکارم به همین زمان در سال گذشته، آنگاه که 12هزار پناهنده در باغ سفارت بریتانیا اردو زده بودند، باز گشت. از آن زمان مدت زیادی گذشته وحوادث بیشماری روی داده ودیگر مردمی وجود ندارند که خواستار تحصن در جایی باشند. همانطور که ایستاده بودم وبه تریبون با آن آمیختگی غریب نمایندگان خارجی، وزرا ونمایندگان ایرانی می نگریستم وجمعیت پر خروش در زیر پای ما فریادهای پر شور«مرگ بر استبداد»، «زنده باد آزادی» وغیره را سرداده بودند، آخرین تردیدم هم زایل شد وآن اعتقادی که همواره در باب پیروزی نهایی مردم داشتم، تبدیل به یقین شد. مجلس ملی به رغم تمامی دشواریهای سهمگین که آن را احاطه کرده وبه رغم وحدت نامقدس کل نیروهای تاریکی واستبداد علیه آن ،پیروز خواهد شد. زیرا آرمان آن،آرمان عدالت وترقی است. تمام اروپائیانی که درآن لحظه تاریخی در آنجا ایستاده بودند،باید فریاد جمعیت را که از پائین شروع شده وسپس به تریبونها تسری یافته وسراسر میدان را در می نوردید،در قلب خود بازتابانیده باشند. این فریاد عبارت بود از :«زنده باد مجلس شورای ملی ایران»(ادواردبراون،انقلاب مشروطیت ایران 1380،ص148). قتل امین السلطان و «ارجشناسی» از قاتل ! پیداست در مرداد1286یعنی یک سال پس از پذیرش مشروطیت، رفته رفته جامعه ی ایران متحول می شد. اما هنوز چند روزی ازاین جشن وپایکوبی اولین سالگرد مشروطیت نگذشته بود که امین السلطان در داخل محوطه مجلس شورای ملی در روز 9شهریوردر یک اقدام تروریستی کشته شد.یحیی دولت آبادی نویسنده ی کتاب حیات یحیی که از مخالفان سر سخت امین السلطان بود و در آن روزها هم با سران انجمن های افراطی یعنی سرکردگان تروریستی رابطه داشت و هم با دولتیان، تصویری از فضای این روزها به دست داده که خواندنی است. تصویر ارعاب وتروری که او در روز منتهی به قتل امین السلطان از تهران واطراف بهارستان ارائه می کند حقیقتاً تصویری زنده وبی شباهت به خلق فضایی که بهرام بیضایی در فیلم «سگ کشی» با استادی تمام خلق کرده است، نیست ونشان می دهد که متاسفانه رهبری انجمن های مدنی نوپا در اولین سالهای دولت مدرن به دست گروهی قداره بند و به قول برادران افغانیمان «دهشت آفرین» که منشاء قفقازی- روسی داشتند، افتاده بود. دولت آبادی که در آستانه ی ملاقات امین السلطان و وزرایش با محمد علی شاه، نشستی با مخبرالسلطنه یکی از اعضای دولت امین السلطان داشته و او را برای تحت فشارقرار دادن محمد علی شاه تشویق به استعفا کرده بود، تصویری چنین از فضای ترور وحشت در تهران ارائه کرده است:« [مخبر السلطنه] :حالا خیالی کرده ایم که فردا وزراء اجماعاً برویم نزد شاه، حرف را پوست کنده و بی پرده بزنیم. عریضه ئی هم نوشته ایم ، بدهیم. اگر جواب مساعد داد ودانستیم با او میتوانیم برآئیم[یعنی دولت توانست با او کنار بیاید] و با مجلس همراه باشیم، دستخطی بگیریم و شروع بکار بکنیم. واگر نشد و[مشخص گردید که ]شاه واقعاً همراه نیست، همه استعفاء بدهیم وقطع بدانید اگر آنها استعفا ندادند، شخص من خارج خواهم شد». دولت آبادی سپس می نویسد که :« مخبر السلطنه صورت عریضه ئی که وزراء بشاه نوشته اند[را به من] میدهد ونگارنده[دولت آبادی] ملاحظه میکند وجزئی جرح وتعدیل بنظرم رسیده، میگویم. یادداشت میکند ومیگوید[می پرسد] اگر دستخط موافق [از شاه]گرفتیم ، روز شنبه بیائیم بمجلس یا خیر؟ میگویم خیر. میگویدچرا؟ جواب میدهم زیرا که برای اتابک[امین السلطان]آمدن بمجلس خطر دارد. میگوید با وجود آوردن دستخط موافق[بازهم خطردارد]؟ میگویم عجبا، دستخط را که نمیتواند به پیشانی خود بچسباند ویا جار بزند وبیاورد.لابد در مجلس نشان خواهد [داد] و پیش از نشان دادن دستخط برای او خطر هست. میگوید پس چه کنیم؟. میگویم روز شنبه[در] شمیران در باغ خودم هستم.اگر دستخط مساعد گرفتید، شما خودتان زودتر بیائید مرا ملاقات کنید با هم به شهر آمده، مطلب را که اتابک با شاه کار خود را تمام کرده است ببعضی از انجمنها که مورد ملاحظه اند حالی میکنیم. آنوقت اگر صلاح شد، خودش[امین السلطان] بیاید بشهر و بمجلس وگرنه[فقط] وزراء بیایند ودستخط را بیاورند. واتابک[نیز] بعد از رفع غائله وحصول اطمینان بمجلس بیاید.قرار بر همین میشود ومیگذرد. اینواقعه[گفتگوی دولت آبادی با مخبر السلطنه] روز جمعه نوزدهم رجب هزار وسیصد وبیست وپنج(1325 هجری)است». دولت آبادی سپس ادامه می دهد:« روز شنبه نگارنده میرود بشمیران وتا دوساعت بغروب مانده انتظار مخبر السلطنه را میکشم. نمیآید. ناچار روانه شهر[تهران] شده ، میسپارم اگر آمد، بگویید بشهر آمده، من در خانه خود انتظار اورا دارم. بعد معلوم میشود، اتابک و وزراء یکساعت بغروب مانده در سلطنت آباد با شاه در کشمکش بوده اند وبالاخره دستخط را آنطور که مایل بوده از شاه گرفته اند.[بنابراین]دیگر وقت نشده است مخبر السلطنه مرا [در شمیران] ملاقات کند.امین السلطان آقا سید عبد الله[بهبهانی] را بر گرفتن دستخط موافق آگاه کرده ، او هم با نهایت غرور میگوید بروید بمجلس منهم الان خواهم آمد. امین السلطان با وزرای خود بمجلس وارد میشود.آقا سید عبدالله هم میرسد. اتابک دستخط شاه را که مشتمل بر اظهار همراهی با مجلس است وا ختیار تام دادن بوزرای مسئول میخواند... یکساعت از شب میگذرد. امین السلطان وآقا سید عبدالله از عمارت[مجلس] پائین میایند که روانه شوند... صدای ششلول بلند شده چند تیر پی در پی باو میخورد و روی زمین افتاده، فوراً جان میدهد» (یحیی دولت آبادی ، حیات یحیی ، جلد 2صص139-141). به زودی مشخص می شود که او توسط یک صراف جوان و عضویکی از انجمن های سیاسی به نام «عباس آقا» به گلوله بسته شده و پس از مجروح کردن سربازی که قصد دستگیری وی را داشته با گلوله خودکشی کرده است.امین السلطان را از زمین برداشته ودر عبایش پیچیدند واو را به محل اقامتش بردند که یک ساعت و نیم بعد درآنجا در گذشت. در جیب جسد قاتل چهار کپسول استرکنین،قطعه ای«سنگ جهنم» وکاغذی حاوی این نوشته یافتند:« عباس آقا،صراف آذربایجانی عضو«انجمن»،فدایی ملت، نمره41 »(براون، همان، ص153). تا اینجای داستان می تواند درهرجایی از دنیا ودر هرکشوری اعم از متمدن یا عقب مانده اتفاق بیفتد وچنان که پیش ازآن و هم بعد از آن افتاده است. اما مواضع واقدامات برخی مشروطه خواهانی که خواهان مشروطه وقانون بودند در همین ماجرا محک خورد ونشان داد که آنان با معیارهای دوگانه تنها به دنبال به کرسی نشاندن برنامه وهدف خود به هر وسیله ای هستند وقانون به خودی خود ارزش و اعتباری نزد آنان ندارد بلکه تنها درجایی که به نفع آنان باشد ،قابل قبول است. به ویژه این که قانون فقط لازم است از طرف پوزیسیون(قدرت حاکمه) رعایت شود ونه اپوزیسیون. این واقعه اولین سنگ بنای قانون شکنی وقانون گریزی وتفسیر به رای از قانون والگوی رفتاری مشخصی را در ورود به دنیای مدرن، پس از حاکمیت مشروطه درایران برای کنشگران عرصه ی عمومی بنیاد نهاد وبه باور ما نزد فعالان عرصه ی عمومی نهادینه کرد. طنز قضیه در این بود که رهبران انجمن های افراطی حتا لزومی به رعایت ظاهرامر نیز نمی دیدند. پیدا بود که نمایندگان مجلس به عنوان مدافعان قانون وقانونگرایی که اساس مشروطیت بر آن بنا شده بود، خواهان پی گیری قاتلین از طریق مجاری قانونی باشند. اما شگفت آن که برخی از مشروطه خواهانی که سمبل ونماینده مشروطه خواهی دراین زمان به حساب می آمدند(وبعد ها نیز به حساب آمدند) نه فقط به حمایت از این آدمکشی برخاستند بلکه محرک دفاع ازآن شدند.آنان برسرمزار قاتل رفته وبه قول مرحوم کسروی از کشنده ی امین السلطان«ارجشناسی» کردند :« روز شنبه پانزدهم شهریور(28رجب)که روز هفتم مرگ آن جوان[عباس آقا] بود نزدیک بدوهزارتن ازآذربایجانیان وتهرانیان ودیگران رو بسر خاک آنجوان گزاردند ودسته گل فراوان بروی گورش ریختند ونمایش وجنبش بسزا از خود نمودند. شادروان ملک المتکلمین وبهاء الواعظین گفتارها راندند وارجشناسی از جانفشانی عباس آقا نمودند.بدینسان پذیرایی شاینده ای بجا آوردند» (کسروی، همان، ص454).در تبریز یعنی کانون دوم مشروطه خواهی دراین زمان نیز پس ازآن که معلوم شد عباس آقا اهل آذربایجان است، مشروطه خواهان«به بسیج یک ختم باشکوهی پرداختند و روز آدینه 28شهریور (11شعبان)در مسجد میدان مقصودیه ختم برگزاردند .آنروز از همه کویها مردم دسته دسته می آمدند وباز می گشتند. مجاهدان صف بصف با موزیک وبیرق درآمد وشد می بودند...میرزا غفار زنوزی که از مجاهدان قفقازی شمرده میشد بیک گفتار شیوا و هناینده ای به ترکی وفارسی پرداخت ودر پایان گفت:«بیایید ای برادران در صفات مجاهد تاسی باین جوان مرحوم کرده خائنین بیدین را از صفحه مقدسه وطن عزیز پاک کنیم»(همان،ص454). کسروی که این قطعات را در تاریخ مشروطه خود نقل می کند، همه جا با این جریان همدردی نشان می دهد. مشروطه ی واقعی در مجلس: در حالیکه نزد به اصطلاح مشروطه خواهان رادیکال چنین بی قانونی تبلیغ و تهییج می شد، درنهاد نوپای مجلس شورای ملی برای نخستین بار در تاریخ این کشور سخت از حقوق شهروندی متهمان احتمالی دفاع به عمل می آمد وحتا برای آن که در جریان دستگیری و بازجویی متهمان احتمالی خلاف قانونی رخ ندهد، در نطق های مجلس خواستار ناظری از مجلس بر جریان دستگیری ها وبازجویی ها شدند. دربخشی از مذاکرات مجلس درهمین رابطه در روز 24رجب(13شهریور) یعنی چهار روز پس از کشته شدن اتابک چنین آمده است:«... دیگر اینکه اداره نظمیه پس از وقوع این واقعه بپاره از دسایس، بناى تعرض را بهر کس گذارده و بدین ترتیب هتک شرف مردمان محترم میشود. مستدعى است مقرر فرمایند که در باب تحقیقات این واقعه بدون نظارت هیئتى از مجلس مقدس اقدامى نشود. آقا سید عبد الله مجتهد: صحیح نوشته اند. اگر مجلس و رئیس صلاح بدانند یک مامورى[از طرف مجلس] معین نمایند که مراقبت داشته باشد که هر کس را مى خواهند بگیرند و استنطاق کنند پاره تعدیات نشود و اگر هم کسى را احضار نمایند استنکاف نورزد باید باحترام با او رفتار شود. لایحه از طرف انجمن طلاب عرض شده بود مشعر بر استدعا و درخواست از جلوگیرى تعدیات اداره نظمیه در خصوص این تحقیق و استنطاق بود. آقا سید عبد الله مجتهد: این آدمیکه از براى اینکار معین مینمائید هر چه زودتر اقدام کنید که اسباب گرفتارى محترمین نشود البته بهتر است. رئیس[صنیع الدوله]: یک مسئله دیگر هم هست که آیا استنطاق در عدلیه باشد بدون اطلاع مجلس یا اینکه بنظارت مجلس باشد یا این که هیئتى از مجلس معین شود که رسیدگى نمایند. آقا میرزا فضلعلى آقا[به گزارشی که بعداً به نقل از او در پی خواهدآمد توجه شود]: غرض بنده همین بود که بى جهت خانه کسى نریزد و اسباب اذیت مردم نشود. آقا میرزا محمود اصفهانى: فعلا صادق آقا پسر حاج محمد رحیم آقا طهباز را که گرفته اند این شخص از میان مردمان محترم است باسم این که او باعباس آقا رفیق بوده نمى شود متعرض هر کسى بشوند خوب است مقرر شود که مردم را بى جهت متعرض نشوند. آقا میرزا طاهر: در گرفت متهمین باید ورقه بفرستند و اخطار کنند از طرف عدلیه و بعد احترام بخواهند و تحقیق نمایند نظارت مجلس هم در این خصوص لازم نیست ولى در وقت استنطاق باید از طرف مجلس نظارت داشته باشند»(برگرفته از لوح فشرده مذاکرات مجلس، دوره ی اول، جلسه 144) اماکسانی که پشت این ترور وآدمکشی قرارداشتند و هیچ ارزشی برای قانون و نهاد قانونی قائل نبودند ، رفته رفته با ایجاد رعب و وحشتی که بوجود آورده بودند به میدان داری بیشتر و دست به تعرض وسیعتری در عرصه ی عمومی زدند وبرای حمایت از ترور،انجمن هارا بسیج کردند:« یک کار تاریخی دیگری که در همانروزها درتهران رخ داد،گرفتن چهلم عباس آقا بود.روز یکشنبه سیزدهم مهر(27شعبان)که سی وهفت روز از خودکشی آنجوان می گذشت، هنگام پسین بازارها را بستند وهمه آزادیخواهان ودیگران روبسوی آن جوان گزاردند.انجمن آذربایجان گور را با گل آراسته وچادرهای بزرگی برای پذیرایی از مردم آماده گردانیده بود. انجمنها وشاگردان دبستانها دسته دسته می آمدند ودسته های گل می آوردند»(همان،ص464).بیچاره دانش آموزان دبستانها که برای نخستین بار در تاریخ مدرن این کشور مورد سوء استفاده قرارمی گرفتند. آن هم برای قتل زشتی که هیچ توجیهی برای آن وجود نداشت.در همین مراسمِ به قول کسروی« ارجشناسی» بود که «شادروان حاجی ملک المتکلمین وسید جمال[واعظ] نطقها کردند.شاعران شعرهایی خواندند. بهاءالواعظین شعرهایی خواند» (همان،ص464). بهاء الواعظین همان کسی بود که در سخنرانیهایش محمد علی شاه را پسر «ام الخاقان» خطاب می کرد و دربرخی روزنامه ها، ام الخاقان زن بدکاره نامیده می شد:«بهاالواعظین نیز از سخنرانان شمرده میشد و چنان که گفته می شود در منبرها پرده دری هم میکرده ومحمد علی میرزا را«پسر ام الخان» میخواند»(کسروی ، ص596). یادآوری کنیم که دراین دوره در سوءاستفاده از آزادی و به قول کسروی پرده دری از حد گذشته بود و سید محمد رضا شیرازی معروف به مساوات در روزنامه مساوات طوماری تهیه کرده وآن را به بازار برد تا اگرکسانی بر بدکاره بودن مادر محمد علی شاه (که دختر میرزا تقی خان امیر کبیر بود) گواهی دارند آن طومار را امضاء کنند. این کار چنان زشت بود که حتا کسروی که در همه جا از افراطیون حمایت می کند آن را رفتاری بیشرمانه می نامد:« چون در یکی از شماره های روزنامه اش پرده دری بسیار کرده بود، محمد علی میرزا از عدلیه داد خواهی کرد[توجه کنید که حکومت مشروطه دراین زمان چگونه تثبیت شده بود که شاه قبله ی عالم هم به قانون متوسل می شد] ولی سید محمد رضا گردن کشی کرده بدادگاه نرفت وبلکه یک شماره از روزنامه خودرا(شماره 22)ویژه ریشخند وبد نویسی بداد گاه گردانید.سپس بیک رفتار بیشرمانه تری برخاسته بدکاریهایی بنام محمد علی میرزا ومادرش ام الخاقان بروی چلوار بزرگی نوشته ببازار فرستاد که مردم گواهی خودرا در پای آن بنویسند ومهر کنند» (کسروی، همان،ص 594). اما درمراسم سر قبر عباس آقا جمعیت فقط به شاگردان مدارس محدود نمی شدبلکه به گفته ی کسروی«عده جمعیت به یکصد هزار نفر تخمین زده شد»(کسروی، ص464) که توسط عمدتا انجمن ها بسیج وبه مراسم آورده شده بودند. اگر این رقم جمعیتِ گرد آمده بر مزار عباس آقا درست باشد این بدان معنی است که از جمعیت 300هزار نفری آن روز تهران حدوداً یک سوم در این مراسم شرکت کرده بودند.درواقع افراطیون موفق شده بودند با شیوه های نوین تبلیغاتی وبا استفاده از آزادی های ارمغان مشروطه در جهت اهداف خشونت بهره برداری لازم را ببرند. لازم است یادآوری کنیم که به گفته ی کسروی در مراسم هفتم عباس آقا تنها دو هزار نفر حضور یافته بودند. به عبارت دیگر درفاصله ی یک ماه این جمعیت به یکصد هزار نفر رسیده بود.این امر نشان می دهد که در شرایط ویژه ی شور وهیجان برانگیخته شده در یک جامعه، یک گروه کوچک افراطی غیر مسئول با استفاده از تبلبیغات پوپولیستی می تواند چگونه از احساسات مردم سوء استفاده کند وآنان را حتا برای حمایت از آدمکشی وترور به میدان بکشدو قاعده ی بازی دموکراسی را به سخره بگیرد والبته در عین حال مدعی باشد که در راه پیشرفت وترقی جامعه وحکومت قانون و مشروطه نیز مبارزه می کند. این درحالی بود که هیچ مراسمی برای امین السلطان برگزار نشد. زیرا برگزار کنندگان از جانب همان تشکیلات ترور تهدید شده بودند:«کاغذهای تعرض آمیز به خانه وزیر مقتول انداختند دایر براینکه اگر تشیع جنازه عمومی نمایند،آنجارا با بمب منفجر خواهندکرد». وصنیع الدوله رئیس مجلس شورای ملی را که در مجلس پی گیر مجازات قانونی مجرمان بود با تهدید وادار به استعفاء شده بود:«علناًدر معبرها بد گفتند بلکه تهدید به قتلم کردند»( به نقل ازآدمیت، همان، ص176). در هرحال در آغاز انگشت اتهام، نخست به سوی محمد علی شاه نشانه رفت. زیرا کسانی معتقد بودند که امین السلطان با قدرت گیری روز افزونش وروابط بهتری که با مجلس برقرارکرده ،سوء ظن شاه را برانگیخته بود. به ویژه چنان که گفته شد در آخرین نشست با شاه به قول یحیی دولت آبادی دولت به رهبری امین السلطان شاه را مجبور به دادن اختیارات بیشتر به دولت کرده بود. حتا انگلیسی ها نیز مورد سوء ظن قرارداشتند. زیرا فرض براین بود که از نظر انگلیسی ها امین السلطان از مهره های روسیه به حساب می آمد. به ویژه آن که او به هنگام آمدن به ایران از روسیه وارد ایران شده بود ودر این رابطه حرف وحدیث نیز وجود داشت. از این منظر کشته شدن او می توانست به نفوذ بیشتر انگلیس در ایران کمک نماید. اما بعداً به طور دقیق مشخص شد که این اقدام از جانب جناحی از تندرو های درون اجتماعیون عامیون به رهبری حیدر عمو اوغلی صورت گرفته است. او خود در خاطراتش به طور صریح وصادقانه به این قتل اعتراف کرده است:« حوزه مخفی اجتماعیون عامیون طهران که مرحوم ملک المتکلمین وآقا سید جمال واعظ[یعنی همان دونفری که کسروی می گوید روز چهلم بر سر قبر عباس آقا در تجلیل از او سخن رانی کردند] نیز درآن عضویت داشتند، اعدام اتابک را رای داده به «کمیته مجری» حکم اعدام را فرستادند. کمیته مجری هم حکم را به هیئت مُدهشه که عبارت از دوازده نفر «تروریست»تقسیم به سه جوقه چهار نفری ودرتحت ریاست من بود، فرستادند.کمیسیون مخصوص از برای تعیین اسلحه یعنی اینکه ترور با بمب بشود یا با اسلحه دیگر، منعقد گردید. پس از مشورت زیاد تعیین اسلحه شد وبه اکثریت آراء بمب واسلحه دیگر را صلاح ندیده، بنا شد که با رولور این کار انجام پذیرد.در هیئت مدهشه قرعه کشیده شد وبه نام عباس آقا بیرون آمد»(خاطرات حیدرخان عمو اوغلی به نقل از ژانت آفاری، انقلاب مشروطه ایران1385ص152). درگزارش دیگری که یکی از طرفداران اجتماعیون عامیون به دست داده نشان می دهد که احتمالا تقی زاده هم دست کم از موضوع با اطلاع بوده است. زیرا میرزا فضلعلی آقا تبریزی(نماینده ی مجلس) و از اعضاء فعال انجمن آذربایجان در تهران یعنی همان کسی که یکی از چهار نماینده ای بود که انجمن رشت برای ورود امین السلطان به کشور از انزلی به آنان تلگراف زده وکسب تکلیف خواسته بودند، درگزارشی می نویسد که«چهار شنبه هجدهم رجب[سه روز قبل ا